یک روز یکی میره بنزین بزنه. ماشین داری می ری بنزین بزنی می گه می خوام. یک روز یک نفر می خواست با اتوبوس سفر کنه. همین واسه راحتی خودش دو تا صندلی می گیره. مقصدش می گه عجب کار اشتباهی کردم. دو تا صندلی گرفتم هی باید می رفتم اون ور اتوبوس و.

دلتنگ که باشی هیچ کس جز دلدار به دادت نمیرسد. همه میگن حرف دلتو بزن. اما هر وقت حرف دلمو زدم. جسارت می خواهد نزدیک شدن به افکار دختری که. روزها مردانه با زندگی می جنگد.

به قلمتان هم دست نزنید. به سمت چشمهايش كه مى رود يادم. به آسمان آبى ويك جفت ستاره. به شاخه اى گل سرخ كه ريشه در من دارد. به باغستان تنى پراز تپش. به دريائى پراز موج كه من غواص آن بودم. زنى روى شانه كوهى بلند.